یا ثارالله

درباره امام حسین ع و فرزندان و یارانش

یا ثارالله

درباره امام حسین ع و فرزندان و یارانش

میلاد نور، در نیمه ی ماه نور، بر عاشقان نور مبارکباد...

37130570192357704028.gif

در جود و کرم دست خدا هست حسن(ع)
دست همه را وقت عطا بست حسن(ع)
نومید نگردد کسی از درگه او
زیرا که کریم اهل بیت است حسن(ع)

emam-hasan3.gif


حَسَن، آینه حُسن خداوندی است؛ تصویر زیبایی خداوند است که در صورت خاکی نقش بسته است.

✿ولادت امام حسین (ع)مبارکـــــــــــــ ...✿

jodakonande emam hosein veladat 7
نام تو را دواى درد است حسین
بى یاد تو بین که چهره زرد است حسین
عشق تو مرا ز خویش بیگانه نمود
بى عشق تو بین که سینه سرد است حسین
7 jodakonande emam hosein veladat 6
سروشی دوش در گوشم، سرود این نغمه ی شیوا
که بشگفت از گلستان محمد(ص) نوگلی زیبا
بشارت ای گنه کاران حسین آمد حسین آمد
نثار مقدمش سرها، فدای جان او جان ها
5 emam hosein veladat
ز گلزار نبی  و بوستان حیدر و زهرا
گلی بشگفت با بوی خوش و با چهره ی زیبا
شنیدستی که با یک گل نمی گردد بهار؟ اما
گلستان گشته از این گل، همه دنیا و ما فیها
3 emam hosein veladat 3

حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام 2



پس از آن چون شیر غضبان حمله می کرد و می زد و می کشت و می انداخت تا آن تخاذیل دست به تیر برداشتند و تیرها به سوی او می انداختند. آن حضرت تیرها را به سینه می گرفت و می فرمود: ای امّت بد، جانب پیغمبر خویش فروگذاشتید و در کشتن اولادش سخت دلیری کردید. به خدایی خدا که در این خواری از او -جل جلاله- امید عزّت و کرامت میدارم و یقین دارم که شما را خوار گرداند و کینه مرا از شما بخواهد.

حصین بن نمیر السّکونی آواز داد: ای پسر فاطمه، به چه چیز خدای تعالی به سبب تو انتقام از ما بکشد؟

امیرالمونین حسین(ع) فرمود: میان شما دشمنی اندازد تا خونهای یکدیگر بریزید و بعد از آن عذاب خویش بر شما فرو آرد.

شمر ذی الجوشن گفت: چرا تووقّف می کنید؟ این مرد از بسیاری زخم سخت ضیعف شده است و یک تن بیش نیست. به موافقت هم بر او حمله کنید.

پس، آن قوم از همه جانب بر او حمله کردند و با شمشیر و نیزه گرد او درآمدند. ملعونی که او را زرعه بن شریک گفتندی شمشیر بر دست چپ او بزد. بدبخت دیگر که او را عمروبن خلیفه الجعفی گفتندی از پس پشت درآمد و شمشیری بر دوش مبارک آن حضرت بزد. سیّوم ملعونی که او را سنان بن الانس النخعی گفتندی تیری بر سینه او زد. ملعون چهارم که او را صالح بن وهب المزنی گفتندی نیزه بر پهلوی او زد. امیرالمومنین حسین(ع) از اسب فرو آمد و بازنشست و تیر از سینه برکشید، خون روان شد. دستها باز می نهاد و در برابر جراحت می نهاد تا پرخون می شد و در روی و موی خویش مالیده می گفت:

همچنین سر و روی خون آلوده و محاسن به خون خضاب کرده پیش جد خویش روم.  

چون عمر سعد، حسین بن علی(ع) را بدان حالت بدید، اسب به نزدیک او راند و بالای سر او بایستاد و یاران خویش را گفت: فرود آیید و کار او تمام کنید و سر از پیکر او جدا سازید.

نصر بن خرشه الصّنانی فرود آمد، و او ابرص بود. پس، به نزد آن حضرت رفت و محاسن مبارک آن سرور بگرفت و خواست که سر از تن آن حضرت ببرد. امیرالمومنین حسین(ع) فرمود:

تو آن سگ ابرصی که تو را بخواب دیده ام.

نصر گفت: مرا چنین می گویی؟ پس شمشیر به گلوی مبارک نهاده می مالید و می گفت:

اقتلک الیوم و نفسی تعلم // علما یقینا لیس فه مزعم // ان اباک خیر من یکلم // بعد النبی المصطفی المعظم // اقتلک الیوم و سوف اندم // و ان مثوای غدا جهنم

و قوت بر شمشیر می کرد و نمی برید. عمر سعد در خشم شد و مردی که بر دست راست ایستاده بود و نام او خولی بن یزید الاصبحی، آن ملعون را گفت: برو و کار حسین(ع) را تمام کن.

و خولی از اسب فرو جست و سر مبارک فرزند رسول خدا(ص) و قره العین علی مرتضی(ع) و سرور سینه فاطمه زهرا(س) را از تن جدا ساخت.


ابن اعثم کوفی


حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام 1




در کربلاء آنچه که گذشت ...

امام حسین پس، روی به اهل کوفه آورد و فرمود:  

ای اهل کوفه، وای بر شما. کشتید اهل بیت پیغمبر خود را و بر برنا و پیر ابقا نکردید و در ریختن خون ما مبالغه و غلوّ کردید، حال آنکه شما جمیعا می دانید که ما کیستیم و می دانید که دشمنی شما با کیست. نه شما مرا طلبیدید و عهدها کردید؟ چون رضای شما را بر جناح عجلت و قدم مسارعت پیش آمدم، شمشیرهایی که به جهت اعدای دین نگاه داشته و مهیّا کرده بودید روی به من آوردید و با دشمنان من درساختید بی آنکه از جانب من در رعایت حق شما اهمالی رود و یا از من گناهی در وجود آید. یا لیت که پیش از آنکه با دشمنان یار شوید، مرا اعلام میدادید و از کیفیّت نقض عهد اطلاع می دادید تا من عزم آمدن بدین جانب فسخ کردمی. وای بر شما، چون آمدم خود را پروانه وار بر شمع بیعت زدید و چراغ ایمان خود را به دست خود خاموش کردید.

آن حضرت این سخنان می فرمود و از کسی جوابی شنیده نمی شد. بعد از آن، آن حضرت شمشیر بکشید مانند کسی که دل از جان برگرفته باشد و از حیات نومید شده باشد، روی بدان قوم آورده مبارز خواست و جمعی از آن طایفه به زخم شمشیر به دارالبوار فرستاد. آخر شمرذی الجوشن با فوجی انبوه از سوار و پیاده روی بدو آورد. امیرالمومنین حسین(ع) ساعتی به تنهایی با آن گروه انبوه جنگ کرد. ایشان در میان او و اهل حرم جدایی افگندند و آنگاه روی به خیمه های اهل بیت رسول خدا(ص) آوردند. آن حضرت از این معامله بر آشفت و آواز داد:  

ای آل ابوسفیان، گرفتم که شما را دین نیست، آخر نه از عربید؟ از عار نمی اندیشید که تعرّض حرم من می کنید؟

شمر آواز داد: ای حسین، چه می گویی و مقصود تو چیست؟

فرمود: چرا معترض اهل بیت من می شوید؟ مقصود شما کشتن من است، اینک اینجا ایستاده ام و با شما جنگ می کنم. نگذارید که کسی حوالی خیمه های حرم می گردد.

شمر گفت: ای پسر فاطمه، التماس تو به اجابت مقرون است. پس، بانگ بر آن جماعت زد که سوی خیمه های او می رفتند و گفت: بازگردید و بدان خیمه ها هیچ تعلّق مسازید و روی به حسین(ع) آورید که غرض جز او نیست.

آن قوم به هیئت اجماع روی به حسین(ع) آوردند و علی التّواتر حمله می کردند و حسین بن علی(ع) دفع ایشان می کرد. در اثنای آن مکاوحت تشنگی بر او غلبه کرد. اسب را از آنجا از آنجا به جانب فرات تاخت. آن لشکر او را مانع می آمدند و نمی گذاشتند که به کنار آب فرات رسد. پس، ملعونی که کنیت او ابوالحنوق بود تیری بر پیشانی مبارک آن حضرت بزد. آن سرور تیر را از پیشانی نورانی خود بیرون کشید. خون بر روی و موی او می دوید و می گفت: ای بار خدایا، می بینی بر این قوم در چه حالتم؟ بار خدایا، ایشان را هلاک گردان و ایشان را میامرز.





قال الامام علی - علیه السّلام - : دَخَلْتُ أنا و فاطمَةُ عَلی رسول الله - صلّی الله علیه و آله - ... فقالَ، یا علیُّ، ... رایتُ اِمرَاَةً معلَّقَةً بشَعْرِها یَغْلی دماغُ راسها ... فانّها لا تُغَطّی شَعْرَها من الرّجالِ.

امام علی - علیه السّلام - فرمودند: (روزی) من و فاطمه خدمت رسول خدا - صلّی الله علیه و آله - رسیدیم، (دیدم که ایشان شدیداً گریه می کنند. عرض کردم   : پدر و مادرم فدایت، ای رسول خدا، چه چیزی شما را به گریه انداخته است؟) حضرت فرمودند: ای علی شبی که مرا به آسمانها بردند. زنانی از امت خود را دیدم که در عذاب های بسیار سختی به سر می بردند، به یاد عذاب سخت آنها افتادم و گریه بر من غلبه نمود، زنانی را دیدم که از موهای سر خود آویزان هستند و از آتش جهنم مغز سرشان می جوشید ... پس آنها کسانی هستد که در دنیا موهای سرشان را ازمردان نامحرم نمی پوشانند.

«بحار الانوار، ج 8، ص 309»

عفاف و حجاب, دل نوشته, آموزنده, الهام بخش, حجاب یعنی

چاره بلا با زیارت عاشورا



علاّمه بزرگوار حضرت آقاى شیخ حسن فرید گلپایگانى که از علماى طراز اول تهران هستند از استاد خود مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم یزدى حائرى اعلى اللّه مقامه نقل نمود که فرمود: اوقاتى که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینى بودم ، وقتى اهالى سامرا به بیمارى وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روز عده اى مى مردند. 

روزى در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکى اعلى اللّه مقامه جمعى از اهل علم بودند ناگاه مرحوم آقاى میرزاى محمد تقى شیرازى رحمة اللّه علیه - که در مقام علمى مانند مرحوم فشارکى بود تشریف آوردند و صحبت از بیمارى وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند. 
مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمى بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلى .

سپس فرمود: من حکم مى کنم که شیعیان ساکن سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه روح شریف نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجة بن الحسن علیه السلام نمایند تا این بلا از آنان دور شود. اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشورا شدند.


از فردا تلف شدن شیعه موقوف شد ولى همه روزه عده اى از سنى ها مى مردند به طورى که بر همه آشکار گردید. 
برخى از سنى ها از آشنایانشان از شیعه پرسیدند سبب اینکه دیگر از شما کسى تلف نمى شود چیست ؟ به آنها گفته بودند زیارت عاشورا. آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها هم برطرف گردید. 
جناب آقاى فرید سلمه اللّه تعالى فرمودند: وقتى گرفتارى سختى برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم به یادم آمد از روز اول محرم سرگرم زیارت عاشورا شدم روز هشتم به طور خارق العاده برایم فرج شد. 
شکى نیست که مقام میرزاى شیرازى از این بالاتر است که پیش خود چیزى بگوید و چون این توسل یعنى خواندن زیارت عاشورا تا ده روز در روایتى از معصوم نرسیده است شاید آن بزرگوار به وسیله رؤ یاى صادقه یا مکاشفه یا مشاهده امام علیه السلام چنین دستورى داده بود و مؤ ثر هم واقع شده است . 
مرحوم حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام نقل نمود که : در کربلا ایام عاشورا در خانه مرحوم میرزاى شیرازى روضه خوانى بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت ابالفضل العباس علیه السلام مى رفتند و عزادارى مى نمودند و عادت میرزا این بود که هر روز در غرفه خود زیارت عاشورا مى خواند، سپس پایین مى آمد و در مجلس عزا شرکت مى نمود؛ روزى خودم حاضر بودم که پیش از موسم آمدن میرزا ناگاه با حالت غیر عادى پریشان و نالان از پله هاى غرفه به زیر آمد و داخل مسجد شد و مى فرمود: امروز باید از مصیبت عطش حضرت سیدالشهدا علیه السلام بگویید و عزادارى کنید. تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضى حالت بى خودى عارضشان شد، سپس با همان حالت به اتفاق میرزا به صحن شریف و حرم مقدس مشرف شدیم گویا میرزا مأ مور به تذکر شده بود. بالجمله هر کس زیارت عاشورا را یک روز یا ده روز یا چهل روز به قصد توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام (نه به قصد ورود از معصوم ) بخواند البته صحیح و مؤ ثر خواهد بود و اشخاص بى شمارى بدین وسیله به مقاصد مهم خود رسیده اند. 
مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى در سنه 1338 در کربلا وفات و در جنوب شرقى صحن شریف مدفون گردید.